و وقتی برگشت درخت چنان خوش حال شد که زبانش بند آمد .
با این حال به زحمت و زمزمه کنان گفت :
بیا پسر. بیا و بازی کن .
پسرک گفت:
دیگر آن قدر پیر و افسرده شده ام
که نمیتوانم بازی کنم .
قایقی می خواهم که مرا از اینجا به آنجا ببرد .
می توانی به من قایقی بدهی ؟
درخت گفت :تنه ام را قطع کن
و برای خود قایقی بساز .
آن وقت می توانی با قایقت از اینجا دور شوی......
و خوش حال باشی.
پسر تنه درخت را قطع کرد
قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد .
و درخت خوش حال بود
با وحشتناکترین فرودگاههای جهان آشنا شوید
یکی بود .. رفت .... و زندگی ادامه دارد بی او ...بی من ....بی تو
این کارها را در حق خودتان انجام ندهید
نامه دختری زیبا به مرد ثروتمند آمریکایی
اگــر جهان یــک دــده صــد نفری بــود
شايد ما به سرعت از بچگيمان دور شديم ....
احساسي ترين مردم دنيا كدامند ؟
479267 بازدید
51 بازدید امروز
115 بازدید دیروز
855 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™